عزیزمن!
به یادم هست که روزی،مصرانه به تو گفتم؛ماهرگز خسته نخواهیم گشت....هرگز...،،اما مدتی است پی فرصتی می گردم تا به تو بگویم:ما نیز خسته می شویم و خسته شدن حق ماست.این که خسته میشویم و از نفس می افتیم و در زانوهایمان دردی حس می کنیم،مساله یی نیست،مساله این استکه بتوانیم زیر درختی کنار جوی آبی،روی تخته سنگی،در کنار هم بنشینیم وخستگی از تن وروح بتکانیم.خسته نشدن خلاف طبیعت است همچنان که خسته ماندن.
دیگر نمی گویم که"ما،تا زنده ایم خسته نخواهیم شد"بله می گویم ما هرگزخسته نخواهیم ماند.انسان در این راه دراز،با این کوله بارسنگین،حق است که گهگاه در اعصاب وعضلات خود احساس کوفتگی کند.عیبی نیست مهم این است که جایی برای نشستن،سفره گستردن،سر بر بالش محبت نهادن وبه تحلیل دردوخستگی پرداختن،انتخاب کند و بعد زنده تر از پیش،تازه نفس وسرشار ازانرژی،حرکت کند.
عظمت در یکنواختی حرکت نیست،در تداوم حرکت است،در باقی ماندن میل به حرکت،در ایمان به حرکت وبازگشت به حرکت.
نظرات شما عزیزان: